جدول جو
جدول جو

معنی چشمه خسرو - جستجوی لغت در جدول جو

چشمه خسرو(چَ مَ خُرَ)
دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 19 هزارگزی شمال خاوری دیزگران و یک هزار وپانصدگزی شمال باقله پائین واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 125 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات، حبوبات و لبنیات. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چشمه خضر
تصویر چشمه خضر
آب زندگی، آب چشمه ای در ظلمات که هرکس از آب آن بیاشامد عمر جاویدان پیدا می کند و هرگز نمی میرد و خضر پیغمبر از آن آب نوشیده است، عین الحیات، چشمۀ الیاس، چشمۀ نوش، جان فزا، چشمۀ حیوان، شربت حیوان، آب حیوان، آب خضر، ماالحیاة، آب بقا، چشمۀ زندگی، جان افزا، نوشاب، آب حیات، چشمۀ حیات برای مثال زبان در آن دهن پاک گفتیی که مگر / میان چشمۀ خضر است ماهیی گویا (خاقانی - ۹)
فرهنگ فارسی عمید
(چَ مَ سَ)
دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. که در 59 هزارگزی جنوب خاوری فهلیان و 11 هزارگزی راه فرعی اردکان بهریجان واقع است دامنه و معتدل است و 84 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و گلیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(َچ مَ خِ سَ)
دهی است از دهستان ماهیدشت بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 30 هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاهان و یک هزارگزی جنوب رود خانه مرک واقع است. دشت و سردسیر است و 150 تن سکنه دارد. آبش از دو رشته قنات. محصولش غلات، حبوبات، چغندر قند و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ سَ)
دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسه شهرستان خرم آباد که در 13 هزارگزی جنوب باختری اشتر، کنار راه شوسۀ خرم آباد به اشتر واقع است. تپه ماهوری و سردسیر است و 180 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، حبوبات، لبنیات و پشم، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. ساکنین از طایفۀحسنوند میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَمَ سُ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع بافت به زنجان کرمان است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 235). ده مرکزی دهستان قلعه عسکر بخش مشیز شهرستان سیرجان است که در 40 هزارگزی جنوب خاوری مشیز بر سر راه مالرو مشیز بقلعه عسکر واقع شده. کوهستانی سردسیر است و 530 تن سکنه دارد، آبش از قنات. محصولش غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ سُ)
دهی است از بخش جوار شهرستان ایلام. که در 14هزارگزی شمال باختری جوار و 14 هزارگزی باختر راه شوسۀ ایلام به شاه آباد واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 70 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی قالی بافی و راهش مالرو است. اهالی این آبادی چادرنشینند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ خوَرْ / خُر)
آفتاب. (ناظم الاطباء). قرص خورشید. خورشید:
بفسرد چون نمک ز چشمۀ خور
چشمۀ خور ز آذر تیغش.
خاقانی.
نور گیتی فروز چشمۀ خور
زشت باشد بچشم موشک کور.
سعدی.
بگفت آنچه دانست و شایسته گفت
بگل چشمۀ خور نشاید نهفت.
سعدی.
رجوع به چشمۀخورشید شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ خِ)
کنایه از آب حیات. (برهان). چشمۀ آب حیات. (غیاث). مرادف چشمۀ نوش و چشمۀ حیوان. (آنندراج). آب حیات. (ناظم الاطباء). مرادف چشمۀ حیوان و چشمه ای است که هرکس از آب آن بخورد زندۀ جاوید میشود، و خضر پیغمبر از آن آب خورده است. (از فرهنگ نظام). چشمۀ آب زندگی که گفته اند خضر پیغمبر از آب آن چشمه خورده و زندۀ جاویدمانده است و بدین مناسبت آن را چشمۀ خضر نامند. چشمۀ حیوان. چشمۀ آب حیات. چشمۀ زندگی:
آن پیر ماکه صبح لقائیست خضرنام
هر صبح بوی چشمۀ خضر آیدش ز کام.
خاقانی.
زهرۀ میغ از دل دریا گشاد
چشمۀ خضر از لب خضرا گشاد.
نظامی.
رجوع به چشمۀ حیات وچشمۀ حیوان شود، دهان معشوق باشد. (برهان). کنایه از دهان محبوب. (آنندراج). دهان معشوق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَمَ سَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع کوه غر کرمان است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 235)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از قراء و مزارع طبس است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 235)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ خُ رَ)
دهی است از دهستان زیرخان بخش قدمگاه شهرستان نیشابور که در 5 هزارگزی شمال قدمگاه واقع است. کوهستانی است با هوای معتدل و 127 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. ده زمان نیز جزءاین ده شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چشمه خضر
تصویر چشمه خضر
((~ خِ))
آب حیات، آب زندگانی
فرهنگ فارسی معین
سرچشمه، کنار چشمه، از توابع دهستان پایین خیابان لیتکوه آمل که نام دیگر آن
فرهنگ گویش مازندرانی